اين يه وبلاگ شامل همه چی ازجمله جک وداستان طنز و عـکس و اهنگ و ....

ضد حال یعنی این!!!!!
دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد
پس از دو ماه ، نامه ای ازنامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون
لورای عزیز ، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به تو خیانت کرده‌ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجیـده خاطر از رفتار مرد ، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد ، برادر ، پسرعمو ، پسردایی ... خودشان به اوقرض بدهند و همه آن عکس ها را همراه با عکس روبرت ، نامزد بی وفایش ، دریک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند ، به این مضمون
روبرت عزیز ، مرا ببخش ، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ، لطفاً عکس خودت را از میان عکس‌های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:ضدحال,پسر,نامزد,مکزیک,ساعت 21:14 به قلم محمدرضا   |

امریکا :
زن و شوهر دعوا می کنند.اون وسط سه چهار تایی شیشه و ظرف و ظروف هم میشکنه.شب میشه و هر دو میخوابند.وسطای شب، زن تفنگ شکاری شوهرش رو بر میداره و دو گلوله توی سر شوهرش خالی می کنه عروس! بعد هم با خیال راحت میخوابه تا فرداش که پلیس دستگیرش می کنه و به جرم قتل محاکمه می شه.هر چقدر هم وکلای زن تلاش می کنند تا نشون بدن زن تعادل روانی نداره فایده ای نداره و زن به اعدام محکوم میشه و واحد مرکزی خبر یکی از کشور های آسیایی فریاد وامصیبتا و وغیرتا راه میندازه که مسلمونا چه نشسته اید که یک دیوانه که از لحاظ عقلی به بلوغ نرسیده رو دارن به جرم قتل شوهر بدریخت و بی تربیتش اعدام میکنند و بعد هم دوازده تا آمار مختلف درباره میزان بالای قتل و جرم و جنایت در امریکا به خورد ملت میدن و در نهایت نتیجه می گیرن که این فتل به خاطر سیاست های اوباماست! فرداش هم سه تا نوجوون 18 ساله که در 8 سالگی مرتکب قتل شدند در زندان اون کشور آسیایی اعدام می شن و یه لیوان آب روش!
علت دعوا: عدم توافق بر سر مشاهده سریال گریز آناتومی کانال 13 و راگبی کانال 15
فرانسه :
زن و شوهر دعوا می کنند.زن قهر می کنه و به خیابان میره و مقابل کاخ الیزه دست به اعتصاب میزنه.خبر این اعتصاب به سرعت در همه جای دنیا می پیچه.فرداش تمامی مهاجران غیر قانونی آفریقایی و آسیایی ، تمام زنان بیوه و مطلقه و اون جوری،تمامی اعضا و کارکنان سفارت خانه های یکی از کشوران آسیایی و تمام کارکنان ادارات دولتی فرانسه به اعتصاب می پیوندند و دو هزار و پانصد خبرنگار از سراسر دنیا و پنج هزار خبرنگار از یکی از کشور های آسیایی از لحظه لحظه این اعتصاب عکس و تصویر تهیه می کنند.پس فرداش دویست و سی سایت و وبلاگ در حمایت از این اعتصاب درست میشه و کمپین حمایت از «زنان توسری خورده و تحقیر شده به دست شوهرای دیو صفت» توسط انجمن فمنیست های مقیم پاریس اعلام موجودیت می کنه.در روز سوم اعتصاب کامیون دارن و تاکسی رانان و رانندگان مترو و خلاصه هر کسی که پشت فرمون میشه به اعتصاب می پیونده و عملاً سیستم حمل و نقل فرانسه فلج میشه .دو هزار و پانصد خبرنگار از سراسر دنیا در حالی که نسبت به وقوع یک فاجعه در فرانسه هشدار میدن این خبر رو به تمام دنیا مخابره می کنند و پنج هزار خبرنگار متعلق به یک کشور آسیایی در حالی که بشکن میزنند ، نابودی قریب الوقوع سارکوزی و دولتش رو به خبرگزاری متبوعشون گزارش می کنند.در روز پنجم اعتصاب به غیر از سارکوزی و خانواده اش بقیه فرانسوی ها به اعتصاب می پیوندن و در یکی از کشور های آسیایی روز ملی حمایت از زنان مظلوم ! به عنوان روز ملی ثبت میشه و به کمک تبلیغات 24 ساعته رسانه ای و انواع و اقسام خوراکی های خوشمزه یک عدد راهپیمایی کاملاً خود جوش علیه سارکوزی و دولت استکباری فرانسه و اسرائیل و امریکا و در حمایت از مردم فلسطین راه میفته و پرچم امریکا و فرانسه و سایر کشور های اروپایی به آتش کشیده میشه.در روز ششم اعتصاب زن و شوهر از هم طلاق می گیرن و اعتصاب و اعتراض بدون کشته و زخمی و حتی بدون یک مورد تجاوز به اتمام میرسه و همه میرن خونه هاشون و در یکی از کشور های آسیایی پرده از نقش یکی از کشور های امریکای شمالی در به راه انداختن این بلبشو برداشته میشه.راستی این وسط یه روزنامه هم که نیازی نیست بگیم کیه هزار تا فحش خار مادر و دو هزار تا نسبت بی ناموسی به بانو سارکوزی (برونی سابق) پرتاب می کنه!
علت دعوا:خیانت
ایتالیا :
زن و شوهر دعوا می کنند و چون هر دوشون متعلق یه دو تا خانواده مافیایی مختلف هستند یه جنگ تمام عیار بین این دو تا خانواده رخ میده و اوضاع شلوغ پلوغ میشه و برلوسکونی هم که میبینه همه جا شلوغه و کسی خواسش نیست یه دختر 17 ساله دیگه رو شبانه به ویلای شخصیش دعوت می کنه.
علت دعوا:جرو بحث بر سر اینکه کدوم خانواده خفن تره
ایران :
زن و شوهر دعوا می کنند.ابتدا مقادیری فحش به پدر و مادر دو طرف داده میشه.سپس شوهر محترم تا جایی که میخوره زنش رو کتک میزنه.بعد هم سه روز تمام خانوم رو از سقف آویزان میکنه و در نهایت دو ماه تموم خانوم رو در خونه زندانی می کنه.بعد زن مذکور شکایت می کنه و به علت شکستگی سه دنده ، در رفتگی کتف ، ترک خوردن استخوان ساق پا و لخته خون در سر تقاضای طلاق میده ولی از اونجایی که این آسیب های پیش پا افتاده نمیتونه مانع از وظایف زناشویی بشه تقاضا رد میشه و قضیه با سه جلسه مشاوره ختم به خیر میشه!
علت:علت خاصی نداره کلاً طبق نظرات و تجربیات مادر شوهر باید گربه رو دم حجله کشت!
عربستان :
بین شوهر و زن هایش دعوا میشه.طبق قانون در چنین مواردی شوهر حق داره یه زن دیگه هم بگیره.اتفاق دیگه ای نمیفته
علت دعوا: عدد زوجات اینقدر زیاده که نوبت به همشون نمیرسه!!!
امارات :
زن و شوهر اصولاً حالشو ندارند با هم دعوا کنند
برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:دعوا,زن,شوهر,امریکا,ایران,امارات,ساعت 1:5 به قلم محمدرضا   |

 شقایق گل همیشه عاشق

شقایق گفت با خنده    نه بیمارم نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش   حدیث دیگری دارم

 

گلی بودم به صحرایی    نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز     نشان عشق و شیدایی

 

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت   تمام غنچه ها تشنه

و من بی تاب و خشکیده    تنم در آتشی می سوخت

 

ز ره آمد یکی خسته    به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

 

ز آنچه زیر لب می گفت  شنیدم سخت شیدا بود

نمیدانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما

طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

             از آن نوعی که من بودم

             بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

شود مرهم برای دلبرش    آندم شفا یابد

 

 

چنانچه با خودش می گفت   بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را      به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده    که افتاد چشم او ناگه به روی من

بدون لحظه ای تردید    شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد

 

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هر لحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا میکرد

 

پس از چندی هوا چون کوره آتش زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت : اما چه باید کرد ؟

             در این صحرا که آبی نیست

             به جانم هیچ تابی نیست

 

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز دوایی نیست

و از این گل که جایی نیست

 

خودش هم تشنه بود اما نمی فهمید حالش را

چنان میرفت و من در دست او بودم

و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب   نسیمی در بیابان کو ؟

 

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه روی زانوهای خود خم شد

دگر از صبر او کم شد   دلش لبریز ماتم شد

کمی اندیشه کرد آنگه    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی ز هم بشکافت                   

                          

                        اما آه

 

صدای قلب او گویی جهان را زیر و رو میکرد

و هر چیزی که هر جا بود با غم روبرو میکرد

              

       نمیدانم چه می گویم     بجای آب

       خونش را به من داد و بر لب های او فریاد

 

بمان ای گل که تو تاج سرم هستی

          دوای دلبرم هستی

                  بمان ای گل و من ماندم

                           نشان عشق و شیدایی

                                      و با این رنگ و زیبایی

                                               و نام من شقایق شد

                                                          گل همیشه عاشق شد ..........
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:50 به قلم محمدرضا   |

 

پدر که باشی !!!
با تمام سختی ها و مشقت های روزگار،با دیدن غم فرزندت
می گویی : "نگران نباش ، درست میشود. خیالت تخت ، مــــــــــن پشتت هستم "

پدر که باشی ؛
سردت می شود و کت بر شانه ی پسر می اندازی.
چهره ات خشن می شود و دلت دریایی....آرام نمی گیری تا تکه نانی نیاوری

پدر که باشی ؛
عصا می خواهی ولی نمی گویی.
هرروز، خم تر از دیروز، جلوی آینه تمرین محکم ایستادن می کنی
پدر که باشی ؛
در کتابی جایی نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست.
بی منت از این غریبگی هایت می گذری
تا پدر باشی. پشت خنده هایت فقط سکوت می کنی.
پدر که باشی ؛
به جرم پدر بودنت، حکم همیشه دویدن برایت میبُرند.
بی اعتراض به حکم فقط می دوی.
بی رسیدن هامی دوی و در تنهایی ات نفسی تازه می کنی.
پدر که باشی ؛

در بهشتی که زیر پای تو نیست باز هم دلهــــــــــــره هایت را مرور می کنی
تقدیم به همه ی پدرای گل:x

برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:پدر,بهشت,مادر,عصا,,ساعت 13:36 به قلم محمدرضا   |

داستان جدید کلاغ و روباه

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت . بوی پنیر شنید . به طمع افتاد . رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی !
می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان …
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم .
روباه گفت : ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم .
کلاغ گفت : باز که شروع کردی ! اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن ، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند .
روباه دهانش را باز باز کرد .
کلاغ گفت : بهتر است چشمت را ببندی که نفهمی تکۀ بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت : بازیه ؟! خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .
خلاصه . بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد .
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود !
کلاغ گفت : کسی که تغاوت صدای خوب و بد را نمی داند ، تغاوت پنیر و فضله را هم نمی داند .


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:خنده,کلاغ,روباه,داستان خنده دار,,ساعت 17:41 به قلم محمدرضا   |

پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش  روی دامن او  کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر  بود
از خدا  در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ،اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
… هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود  می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پا ی  لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب  دیو و غول  بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا …


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:56 به قلم محمدرضا   |

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه …

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: “گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ”. وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!

پس مردم ده تصمیم گرفتند …پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را …

چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد “آی گرگ، آی گرگ” چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!

مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.

بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از “گاز” سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: “خود کرده را تدبیر نیست”. یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان “چوپان دروغگو” را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست “”راستگو”" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه “”گوسفندان”"، “”چماق”" و “”سگ های نگهبان”" خود را به یک نفر نسپاریم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:52 به قلم محمدرضا   |

* اگر مردي و زني به قصد چت خصوصي وارد مسنجر شوند ،واجب است كه قبل از شروع چت ، صيغهء حلاليت مجازي بين آن دو جاري شود . اين صيغه به صورت لوگو در دسترس همه افراد قرار مي گيرد تا با كليك به روي آن به صورت خودكارجاري گردد.

*
كليك كردن هر دو نفر مستحب است.

*
بديهي ايست كه اين صيغه ، تنها تا باز بودن پنجرهء چت اعتبار دارد و با بسته شدن پنجره ، چه سهوا و چه عمدا ، صيغه خود به خود فسخ مي گردد.

*
اين نوع صيغه فقط مختص زنان بيوه مي باشد.زنان بيوه مجاز به باز كردن همزمان دو پنجره چت يا بيشتر از آن نيستند.

*
دختران و زنان متاهل فقط مي توانند از صيغهءمجازي محرميت استفاده كنند و حق استفاده از صيغهء مجازي حلاليت را ندارند ( چت درحد سلام و احوالپرسي و با درصد اروتيك كمتر) .

*
صيغهء مجازي محرميت ، همچون صيغهء مجازي حلاليت ، به صورت لوگو در محل مناسب قرار خواهدگرفت.

*
تمام احكام جاري شدن و فسخ اين دو نوع صيغه يكسان ميباشد.

*
مردان متاهل حق باز كردن بيش از چهار و مردان مجرد پنج پنجرهءتوامان چت را ندارند.

*
فرستادن هر نوع ايكون بعد از جاري شدن صيغه حلال مي باشد.

*
چنانچه ايكوني قبل از جاري شدن صيغه ارسال گردد ، اين ايكون حرام زاده بوده و احكام ايكون هاي حرامزاده در مورد آن مصداق دارد.

*
اگر به هر علت غير ارادي ، مثل وقوع زلزله ، هنگ  كردن ناگهاني سيستم ، قطع شدن كانكشن يكي از دو طرف و قس الي الهذا ، ايكوني قبل از جاريشدن صيغه ارسال گردد ، احكام ايكون هاي حرامزادهء مشبهه بر آن صادق است.

*
بستن پنجرهء چت به اختيار مردان مي باشد . چنانچه زني قبل از مرداقدام به بستن آن بكند ، واجب است تا 4 روز عدهء پنچرهء بسته شده را به جا بياورد . قبل از پايان عده ، حق چت با هيچ ذكور ديگري را ندارد.

*
چنانچه زن متاهلي با يا بدون جاري شدن صيغهء مجازي حلاليت اقدام به چت با مردي بكند ، اين چت به منزلهء زناي محصنهء مجازي بوده و حد سنگسار مجازي بر او لازم مي گردد.

*
اگر مردي اقدام به چت با زني متاهل بنمايد ، با علم به متاهل بودن زن ، حتي در صورت جاري شدن صيغهءمجازي حلاليت حد تعزيري شلاق اينترنتي بر اولازم مي گردد.

*
زنان و مردان مشمول صيغهء مجازي حلاليت ، در صورت چت كردن بدون جاري نمودن صيغه ، در بار اول و دوم و سوم به حد تعزيري شلاق اينترنيمحكوم شده و در صورت تكرار در بار چهارم مصداق مفسد ه  في النت بوده و اجراي حكم اعدام اينترنتي بر آنان لازم است


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:43 به قلم محمدرضا   |

بنده ای به خدا گفت:<اگر سرنوشت مرا تو از قبل نوشته پس چگونه دعا کردن فایده ای دارد؟>

خدا جواب داد:<شاید نوشته باشم هرچه دعا کنی..>


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:خدا,دعا,ساعت 16:36 به قلم محمدرضا   |

البته فک کنم تبلیغ یه چیزی باشه:-؟


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:عکس,هواپیما,جالب,ساعت 16:30 به قلم محمدرضا   |

 

آیا می دانستید

آیا می دانستید که مرد در قیاس با زن مى‌تواند حروف ریزترى را بخواند ولی شنوایى زن بهتر از مرد است؟

آیا می دانستید که مروارید در سرکه حل می شود؟

آیا می دانستید که یک پنجم اکسیژنی که مصرف می کنیم توسط مغز مصرف می شود؟

آیا می دانستید که انسانی با عمر متوسط، بیش از ۱۶۳ میلیون لیتر هوا استنشاق می کند؟

آیا می دانستید که تعداد دهانه های آتشفشان سطح مریخ چهار برابر ماه است؟

آیا می دانستید که بیش از ۱۵ هزار نوع برنج وجود دارد؟

آیا می دانستید که پر مصرف ترین دارو در جهان قرص آرام بخش "والیوم" است؟

آیا می دانستید که سی برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی می کنند، در زیر خاک مدفون شده اند؟

آیا می دانستید که در یک سانتی متر از پوست شما 12 متر عصب و 4 متر رگ و مویرگ وجود دارد؟

آیا می دانستید که رشد کودک در بهار بیشتر است؟

آیا می دانستید که برای اخم کردن باید 43 ماهیچه را به کار گیرید ولی برای لبخند زدن تنها حدود 17 ماهیچه به کار می افتد؟

آیا می دانستید که هر دو هزار اخم، یک چروک بر روی صورت ایجاد می کند؟

آیا می دانستید که در هر سال، یک انسان در حدود 6 میلیون و دویست و پنج هزار بار پلک می زند؟

آیا می دانستید که یک انسان عادی روزانه یک لیتر بزاق دهان ترشح می کند که میزان آن در طول کل عمر او به 10 هزار گالن خواهد رسید؟

آیا می دانستید که قلب یک انسان معمولی در بازه عمر او در حدود 3 میلیارد بار می تپد و 48 میلیون گالن خون را به رگ ها پمپاژ می نماید؟

آیا می دانستید که اسب‌ها در مقابل گاز اشک آور مصون‌اند؟

آیا می دانستید که نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا می‌دهد؟

آیا می دانستید که افراد باهوش داراى روى و مس بیشترى در موهایشان هستند؟

آیا می دانستید که جوانترین پدر و مادر جهان یک زوج ۸ و ۹ ساله بوده اند؟

آیا می دانستید که نخستین رمانى که توسط ماشین تایپ نوشته شد، تام سایر بود؟

آیا می دانستید که ایرانی ها روزانه به طور متوسط حتی نصف استکان هم شیر نـمی نوشند؟

آیا می دانستید که بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب می باشد؟

آیا می دانستید که ایرانیان در آمریکا فرهیخته ترین افراد جامعه آمریکا هستند؟
آیا می دانستید که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی می شمارند؟

آیا می دانستید که مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری می کند؟

 

برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاريخ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:دانستی,ساعت 12:10 به قلم محمدرضا   |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد